محسن نیکخواه اگر یک خواننده به تنهایی (که یک خواننده چیزی کمتر از مجموعِ موسیقی، سازها، ملودی ها، ترانه ها و فولکلورهای یک ملت است.) بخشی از فرهنگ یک ملت است، به طریق اولی، دینِ آن مردم بسیار بیشتر از آن خواننده و حتی از موسیقی آن ملت، بخشی از فرهنگشان است. تلاش برای جدا انگاری اسلام از فرهنگ کردی، کاش فقط یک توهم بود، حال آنکه یک فریب و یک سیاستبازی بزرگ است از طرف کسانی که اسلام را خلاف منافع خود میدانند و البته عدهای انسان صادق و دلسوز همانا نادانسته و بیخبر به آن دامن میزنند. اسلام به شکلی عمیق و نازدودنی در باورها، معنویت و عرفان، پوشش، ادبیات و موسیقی، معماری، اندیشه و قرنها تلاش فکری و خردورزی و روابط اجتماعی و خاستگاههای حقطلبیِ ملت کُرد، به شکل خیرهکنندهای عیان و نمایان است. و تلاش برای نادیده گرفتن آن، راهِ آمال و آرزوهای ملت کرد را به سمت ترکستان میبرد. من با تمام قاطعیت، ادعا میکنم که در قرآن، حتی یک عبارت وجود ندارد که به مسلمانان دستور دهد، به زور، دین خدا را به دیگران تحمیل کنند. ولی صدها آیه وجود دارد که اکیداً دستور می دهد، هیچ انسانی نه مسلمان و نه غیرمسلمان، حق ندارد باور خود را بر دیگری تحمیل کند. و این قضیهی به زور مسلمان کردن ملت کُرد و سایر ملل به این دلیل و به دلایل دیگر که در ادامه ذکر خواهم کرد، دروغی بیش نیست. اگر به فرض، ملت کُرد زیر هراس از شمشیرِ مسلمانان و از روی ناچاری اسلام را پذیرفته است، پس باید گفت آن همه آثار اسلامی در زمینهی تفسیر قرآن، علوم حدیث، فقه، زبان عربی، شعر و ادبیات، عرفان، محبت خدا و رسول، همه نشأت گرفته از ذلت و خواری ملت کرد است؟! آیا هیچ ملتی هر چند ذلیل، حاضر است به اشغالگر خود این قدر خدمت کند؟ آن هم خدمت عاشقانه: بینهایت عاشقانه! آیا پس از حداقل پنجاه نسل، از مسلمان شدن کردها و عجین شدن اسلام با پوست و گوشت و خونشان، دم زدن از اشغالگری مسلمانان، کار بیهوده و عبثی نیست؟! نه تنها کار بیهوده و عبث، بلکه کار خطرناکی است که به متلاشی شدن پیوندهای اجتماعی و اشاعهی نفرت میان مردم منتهی میشود. میشود افرادی از یک نسل را با ارعاب ساکت کرد؛ میشود افرادی از یک ملت را با پول خرید. اما نمیشود پنجاه نسل را با ذلت اداره کرد و کسی که در مورد ارتباط اسلام و کرد، چنین دیدگاهی دارد؛ نه انسانشناس است، نه اسلامشناس و نه کردشناس. بلکه کسی است که با بهرهگیری از عربده و فریاد، تلاش می کند تا حقیقت های بسیار آشکاری را زیر غبار عربده گم کند. به گمان من خیلی ساده است، اینکه چرا: مغولها به ایران آمدند و تابع ملت ایران شدند؟ و در مقابل چرا مسلمانان به ایران آمدند و ایرانیان، باور مسلمانان را پذیرفتند؟ چرا هیچ اشغالگری صرفی، منجر به پذیرفتنِ باورِ اشغالگران نشده است؟ برای اثبات این امر به تاریخ استعمار نگاه کنید. ساده و سطحی کردن مسائل در راستای اهداف سیاسی، به گمان بنده جز به انحراف کشیدن مسیر حقیقت، عایدی ندارد. کسی که اسلام را به دلیل ظهور اولیهاش در میان اعراب دینی غیر بومی و نامتناسب با فرهنگ ملت کرد میداند باید: اولاً اثبات کند اعتقادات و باورها و اندیشهها که میدان استدلال و امور معنوی هستند را می توان به بومی و غیربومی تقسیم کرد. ثانیاً همین شخص چرا از لیبرالیسم، مارکسیسم یا کمونیسم، استقبال میکند یا حداقل به بهانهی غیر بومی بودن، دستِ رد به سینهشان نمیزند؟ ثالثاً شاخصها و مختصات فرهنگی ملت کرد، دقیقاً چه ها هستند که با این دین بومی هماهنگی دارند و با سایر دین ها نمیسازند. رابعا باید بگوید، آیا این دین بومی ملت کرد، قابل پذیرش از سوی دیگر ملتها هم هست؟ یا فقط به درد ملت کرد میخورد؟ راستی اگر اسلام به ملت کرد تحمیل شد، چرا در طول ۱۴۰۰ سال زبان و لباس و آداب و رسوم این ملت از بین نرفت؟ شاید کسی بگوید به خاطر مبارز بودن و با شهامت بودن آنها بوده است. اگر علت این است چرا این شهامت مبارزه را برای عدم پذیرش اولیهی اسلام به کار نبردند؟ اما قضیه اصلا اینها نیست. بر خلاف ادعای کتاب سوزی و قلع و قمع، اصولاً مسلمانان نه تنها فرهنگ و زبان، بلکه حتی عبادتگاه ها و آتشکدهها و بتها را هم از بین نبردند. برای نمونه: بودای افغانستان، کلیساهای سراسر جهان اسلام، آتشکدهها در ایران و وجود زرتشتیها در همین زمان ما در ایران. و اما در مورد اظهارنظر کاک ناصر رزازی و شیوه اظهارنظر او: بر اساس نص صریح و غیرقابل تاویل قرآن، ایشان و هر شخص دیگری، حق دارد هر دینی را بپذیرد و هر دینی را رد کند و در مورد هر دینی و درباره باورهای خود اظهار نظر کند. و اسلام یا هر دین و هر باور دیگری را نقد کند، حتی با زبانی ناشایسته و هیچ مسلمانی هم حق هم نه حق دارد او را تهدید کند و نه تحقیر. من هم حق دارم ایشان را نقد کنم. اما فقط نقد. ۱.در این چند روز که اظهارات کاک ناصر در دفاع از آیین یاری و ذم اسلام در فضای مجازی پخش شده است، بسیاری از هوادارانش، ایشان را به عنوان نماد یا یکی از نمادهای فرهنگ کردی معرفی، ستوده و حمایت کردهاند. من خدمت ایشان عرض می کنم، آیا برازندهی یک نماد فرهنگی است که این گونه سخیف و چالهمیدانی اظهارنظر کند؟ آیا شایسته نبود با ادبیاتی ملایمتر و مسالم تر و علمیتر و تا حد امکان عاری از غرض و مرض اظهار نظر میکرد؟ ۲.شاید اغراق نباشد اگر بگویم صدها هزار نفر از مردم کردستان که حتی یک نماز شان هم قضا نمی شود، طرفدار کاک ناصر رزازی هستند. لذا حداقل، آداب اجتماعی اقتضا میکرد که اینگونه به باورهای آن دسته از هوادارانش نمیتاخت. من هرگز نمیگویم کسی به خاطر بی طرفی، از بیان حقی که در نظرش حق است، امتناع کند. اما حق با زبان نیش دار و موهن اولا: نامبارک است و برای یک هنرمند پرطرفدار و با سابقه مثل کاک ناصر نامبارک تر. ثانیا: هیچ کس از یک هنرمند ولو با گرایش سیاسی مثل جناب کاک ناصر، انتظار ندارد این گونه ناشیانه، به مسایل دینی ورود کند. ۳.کاک ناصر در اظهاراتش میگوید: « من وەگرد ئیسلام شەر کەم... تا مەنیمه نیەتڵم ئیسلام له ناو کۆردا گەشە بکەیت: من با اسلام میجنگم...تا زندهام اجازه نمی دهم اسلام در میان کرد، گسترش یابد.» من بارها گفتهام داعشیسم دارای شاخصها و مختصاتی است، که ممکن است در میان خیلِ دشمنان داعش هم به وفور یافت شود. که از جملهی آن: اینگونه مواجهه با ادیان و باورها ست. شما نگاه کنید همین عبارتها در این چند روز اخیر، چقدر شکاف و چقدر خشونت کلامی و چقدر ادبیات مسموم را در فضای مجازی و غیرمجازی موجب شد. کاک ناصر جان نه تو، بلکه خیلی خیلی بزرگتر و داناتر و با امکاناتتر از تو هم نتوانسته و نمیتواند و نخواهد توانست، جلوی اسلام را بگیرد. چون اسلام و سایر ادیان رابطهی خدا با انسان هستند. با قلب و جان و سرنوشت ابدی انسانها سر و کار دارند و جان سختتر از آنند که امثال من و شما بتوانیم جلوی گسترششان را بگیریم. لذا با ایستادن این شکلی حضرتعالی در مقابلش، فقط عِرض خود میبری و زحمت ما میداری. ۴. کاک ناصر در پاسخ به واکنشها نسبت به اظهاراتش، به جای عذرخواهی، از کسی که صدای ایشان را منتشر کرده است گلهمند است و این یعنی ایشان دوست داشتند به چیزی وانمود کنند که در مجالس خصوصی به غیر آن معتقدند و این امر هم برازندهی کسی که خود را یک شخصیت ملی و بخشی از فرهنگ ملتش میداند نیست. چنین شخصیتی باید ظاهر و باطن و بود و نمودش یکی باشد. و اما در مورد ماموستایانی که درباره اظهارات کاک ناصر اظهار نظر کردند: ۱. اگر یک ماموستا، علوم تجربی و مهندسی علوم انسانی بلد نباشد، ملامتی بر او نیست. اما اگر ابتداییترین امور چیزی را که در آن ادعای تخصص کرده و به کس دیگری اجازه ورود به آن را نمیدهد، نداند؛ باید به حال او و حال مسلمانان و حال اسلام و حال همهی مخاطبانش گریه کرد. بسیاری از ایشان در این چند روز _و البته در مواضع فراوان دیگری_ نشان دادهاند که هنوز ابجدیات دعوت و فتوا و برخورد با مخالف و شیوهی استدلال و امور دینی را نمیدانند. گلو پاره میکنند، فریاد میزنند، رگ گردنکلفت میکنند، تهمت میزنند، لعن و نفرین میکنند، تهدید و تحقیر میکنند و چنان حق به جانب و با کبریا سخن میگویند، که انگار حضرت جبرئیلاند و خداوند مستقیم آنها را برای وحی به مردم نازل کرده است (ولی هیهات. فرشتهی وحی هرگز اینگونه نبوده است) و اسم همه اینها را میگذارند: دعوت، امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از دین. ۲. اولا: اسلام به عصبانیت ما و شما با تحقیر و تهدید و اتهام دیگران تحت لوای دفاع از آن نیاز ندارد و چه بسا همین خشم و برآشفتگی ما گواه محکمی بر این است که به ماندگاری و نامیرایی اسلام باور نداریم که اگر داشتیم در آرامش بودیم و حتی لازم نمیدیدیم که در هر موضوعی زبان به دفاع از دین خدا بگشاییم. ثانیا: فحاشی و دشنام و تحقیر و تهمت برازندهی افکار ناپاک است. و تنها باید با الفاظ پاک و فاخر و بی عیب از اسلام دفاع کرد و تمام کسانی که در موضع دفاع از اسلام، زبان به ناپاکی میگشاید، از دو جهت مسئولاند: اول اینکه خداوند فرموده است و قولوا للناس حسنا و ثانیا از جهت لکه دار کردن ذهنیت دیگران نسبت به اسلام با به کارگیری الفاظ خشن و رکیک که مسلمان فحاش و بددهن نیست چه برسد به کسی که مدعی آشتی دادن مردم با خداست.
نظرات